-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 مردادماه سال 1403 10:08
باورم نمیشه این من بودم... چقدر همه چیز آروم آروم تغییر میکنه و بعد مدت ها دیگه حتی خودتم خودتو نمیشناسی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 خردادماه سال 1402 01:53
گاهی هم دلت برای خودت میگیرد... خیلی گذشته از روزهای خوب از روزهای بد از روزهای بی حسی... و این منم اینجا... ادم جدیدی شده ام متفاوت با هرآنچه فکر میکردم... هرآنچه میخواستم... هر آنچه دوست داشتم... اینجا که منم ادم ها احترام دارند ولی علاقه ندارند اینجا که منم دلم گاهی میزند برای نبودن اینجا که منم باید دور ریخت تمام...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1395 11:46
خیلی گذشته از همه چیز اما زمان خیلی چیزا رو کهنه نمیکنه زمان میگذره اما بعضی چیزا عادت نمیشه بعضی چیزا عادی نمیشه مثل گشتن دنبال عینک وقتی صبح از خواب بیدار میشی...!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 بهمنماه سال 1394 12:58
101 روزه زندگیه غریب...!!! 37 روزه ناباوری من...!! اخرین برگه درخته روبروی پنجره ام خودش رو به دست باد سپرده... میرقصه با اهنگ باد... شاید جدا بشه از درخت...کاش جدا شدنش از درخت رویای زندگیه برگه جدیدی باشه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 دیماه سال 1394 18:54
خدایا شکرت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1394 22:46
نیمه شب در مهتاب، باغ و پاییز قماری کردند... آن یکی بر سر برگ و آن یکی بهر رهایی از مرگ، صبحدم بود که مرغان چمن میگفتند: باز هم باغ به تک خال بلاگستر باد برگ هایش را باخت... لمس پاییز بخیر... :)
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1394 01:24
اکثر وقتایی که برمیگردم به پشت سرم نگاه میکنم (در حقیقت پشت سرم را میخونم!) حس میکنم خیلی بزرگتربودم...خیلی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 شهریورماه سال 1394 12:12
این صفحه ی کنار رنگین کمانی این بار قراره چه خبری بده؟ دلم بی تابه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 مردادماه سال 1394 12:06
هنوزم چشمای تو... هنوزم خاطره هات... هنوزم وقتی میخندی... هنوزم با تو نشستن... اما افسوس تو را خواستن... اما افسوس با نخواستن دلم آروم نمیگیره
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 مردادماه سال 1394 14:55
هفتی که هشت نشد...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1394 12:56
سیم آخر نیست ولی به سیم آخر میرسه این راه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 مردادماه سال 1394 13:58
حس میکنم معتقدترین احمق دنیام...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 تیرماه سال 1394 21:06
حال دل با تو گفتنم هوس است خبر دل شنفتنم هوس است
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 تیرماه سال 1394 01:08
دلم شده است یک سوزن تیز و تنگ میدوزد به هم همه ی دروغ های دنیا را...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 خردادماه سال 1394 15:48
دردت به جانه دل بیقرارم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 خردادماه سال 1394 00:17
یه حاله عجیبی ام... درست یا غلط احتمالا غلط ولی یه حاله عحیبی ام...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1394 15:40
دلم میخواد بخوابم... خوابم نمیاد اما دلم میخواد بخوابم و دیگه بیدار نشم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1394 00:45
زندگی من شده داستان اون کسی که هر روز سحر بیدار میشه عادت نمیکنه اما یه روز که دیر بیدار میشه عادت میکنه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 فروردینماه سال 1394 00:17
لحظه های سخت زندگی آدم نه قابل بیان اند نه قابل نوشتن... فقط از درون آدم رو نابود میکنن انگار یکی داره از درون تمام وجودتو ریش ریش میکنه... انگار چیزی تو گلوت چنگ انداخته نمیذاره نفس بکشی... وقتی یادآوری میشه انگار از اول نبوده... وقتی واسه کسی میگی نمیتونه ثانیه ای از اون حس رو درک کنه... و این دردآور تره... سکوت......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 فروردینماه سال 1394 22:54
اندوه بزرگیست چه باشی، چه نباشی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 بهمنماه سال 1393 22:30
نمیدونم چه اسمی میشه روی همچین حالی گذاشت! نه میتونم کتاب بخونم، نه فیلم ببینم، نه بنویسم، نه پیاده روی کنم... برام عجیبه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 بهمنماه سال 1393 21:49
زمان چیزه عجیبه... نه میتونی بخریش، نه بفروشیش نه تندش کنی، نه کندش کنی نه میتونی لحظه های سختشو بدی کسی واست بگذرونه نه بری خوشی هاتو دوبرابر طولانی کنی دلمون خوشه به یه جمله این نیز بگذرد... بار سنگینیه زمان...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 بهمنماه سال 1393 10:50
یه وقتایی هم هست توی زندگی که مفهوم فقط خدا کنارته رو با پوست و گوشت و خون باید بفهمی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 بهمنماه سال 1393 21:44
چقدر دلم واسه خودم میسوزه... چقدر دلم واسه خودم تنگه... طقلکی من...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 دیماه سال 1393 12:18
هر روز صبح که بیدار میشم میبینم شب صبح شده اما هیچی عوض نشده... چه پارادوکسه مسخره ای.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 دیماه سال 1393 22:42
تولدم مبارک...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آذرماه سال 1393 20:59
چقدر همه چیز موقع کشیدنه شمسه عالی بود... چقدر من و زندگیم با الان فرق داشتیم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آذرماه سال 1393 23:20
اینجا خیلی خوبه! تقریبا میدونم کی اینجا رو میخونه، یکی دو نفرو شک دارم و چندین نفرو مطمئنم که نمیخونن! اما من خطاب به همه اینجا نوشتم... حتی کسایی که مطمئنم نمیخونن اینجا رو اما بازم نوشتم حتی وقتی گفتی با مخاطب بنویس! :) نوشتم وقتی گفتی خیلی وقته هیچ کاری واسه زندگیت نکردی! :) نوشتم وقتی گفتی از نوشته هات معلومه خیلی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 آبانماه سال 1393 00:35
یه وقتایی میبینم هنوز شوره نوشتن دارم، تو ذهنم کلمه ها رو پشته سره هم میچینم اما بیچاره ها هیچوقت مکتوب نمیشن... قدیما کلمه ها را وادار میکردم پشت سره هم بشینن، از دور یه نگاهی بهشون مینداختم، یه لبخند رضایت! گاهی خونده میشدن، گاهی هم مثه یه رازه سر به مهر توی دفترم می موندن... تو دفتره جلد بارونیم!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 آبانماه سال 1393 12:44
یه غباره یخی یه ستاره ی سرد...