نمیدونم چه اسمی میشه روی همچین حالی گذاشت!

نه میتونم کتاب بخونم، نه فیلم ببینم، نه بنویسم، نه پیاده روی کنم...

برام عجیبه...

زمان چیزه عجیبه...

نه میتونی بخریش، نه بفروشیش

نه تندش کنی، نه کندش کنی

نه میتونی لحظه های سختشو بدی کسی واست بگذرونه

نه بری خوشی هاتو دوبرابر طولانی کنی

دلمون خوشه به یه جمله

این نیز بگذرد...

بار سنگینیه

زمان...

یه وقتایی هم هست توی زندگی که  مفهوم فقط خدا کنارته رو با پوست و گوشت و خون باید بفهمی...

چقدر دلم واسه خودم میسوزه...

چقدر دلم واسه خودم تنگه...

طقلکی من...