همیشه وقتی برمیگشتم عقب، وقتی نوشته های قبلو میخوندم حس میکردم چقدر قبلا قوی تر بودم...

اما این اولین باره که میبینم قبلا چقدر ضعیف بودم...

خدایا شکرت

دلم یه هات چاکلت داغ میخاد...

دلم...

خدایا دلم بدجور برات تنگه...

:(

جایی خوندم نوشته بود آغاز هر ارتباطی مثه تولده نوزاده و بزرگ کردن اون بچه بستگی به اون رابطه و دوستی داره...

چقدر این بچه زود بزرگ شد!

تولد 9 سالگیش مبارک!

چه حسه خوبی وقتی با یه دوسته ازدواج کرده و دوسته تازه عقد کرده هماهنگ میکنی بری عروسیه یه دوسته دیگه!!
:)
واسه همه تون آرزوی خوشبختی میکنم ...