...

گفتا چه میبینی بگو، در چشم چون آیینه ام

گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم...

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:51 ق.ظ

آخه الان من چی بگم؟! همه حرفا رو تو زدی که!
فقط موندم اینا رو از کجا میاری،نکنه شاعری کلک؟!

نه بابا ما تو همین مهندسیشم موندیم!!!

الهه چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:51 ق.ظ

اون قبلیه من بودم .حواس ندارم که!

الهه چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:52 ق.ظ

توی کامنت قبلیا یه فروغی بود که به یه الهه یه چیزایی گفته بود.اگه اون الهه من باشم و اون فروغ همونی باشه که من فک می کنم، از قول من بهش بگید خیلی خیلی مشتاق دیدار. منم خیلی دلم می خواد ببینمش و براش آرزوی خوشبختی زیادی می کنم

راضیه پنج‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:59 ب.ظ

صنما....

جانم عزیزم؟!

راضیه جمعه 22 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:12 ب.ظ

با شما نبودم این ته شعر بود جا مونده بود!
ب خودت نگیر

:)
چشم!

فروغ چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:34 ب.ظ

اره اله جون من همون فروغ خ هستم .
منم خیلی خیلی دلم برات تنگ شده
امیدوارم هر جایی که هستی خوشبخت باشی

I hope too!

صیادی پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:18 ب.ظ

تو چرا اینقد بی معرفت شدی؟

من؟؟؟!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد