یهو یاد این شعره افتاد:
"...دارم یخ میزنم بی تو تا فرصت هست آخه برگرد
تو این سرمای تنهایی نمیشه حفظ ظاهر کرد
جای خالی تو داره همه دنیامو می گیره
بی تو آسون ترین کارا واسم سخت و نفس گیره
بی تو هم صحبت شب هام همین چاردونه دیواره
بی تو این سقف هم سقف نیست
ازش دلتنگی می باره..."
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم | بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم | |
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق | که در این دامگه حادثه چون افتادم | |
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود | آدم آورد در ایـن دیـر خـراب آبادم | |
سایهی طوبی و دلجویی حور و لب حوض | به هوای سر کوی تو برفت از یادم | |
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست | چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم | |
کوکب بـخت مـرا هیچ منجـم نشناخـت | یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم | |
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق | هـردم آید غـمی از نو به مبارکبادم | |
میخورد خون دلم مردمک دیده سزاست | کـه چـرا دل به جگرگوشه مردم دادم | |
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک | ور نه این سیـل دمادم ببـرد بنیادم |
...
...
چه زود چهل روز شد...امروز اربعینه...
وقتی همه ی دردای روحی، روانی، جسمی، اقتصادی، سیاسیت رو داری میگی هیچ جوابی اندازه ی "خر نباش" نمیتونه آرومت کنه...!