فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در ایـن دیـر خـراب آبادم
سایه‌ی طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
کوکب بـخت مـرا هیچ منجـم نشناخـت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هـردم آید غـمی از نو به مبارکبادم
می‌خورد خون دلم مردمک دیده سزاست
کـه چـرا دل به جگرگوشه مردم دادم
پاک کن چهره‌ حافظ به سر زلف ز اشک
ور نه این سیـل دمادم ببـرد بنیادم

...


...

چه زود چهل روز شد...امروز اربعینه...

نظرات 1 + ارسال نظر
الهه پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:09 ب.ظ


نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم..

مرسی شیوا

نمیدونم چرا "مرسی شیوا"!
ولی خواهش می کنم!
:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد